چرخ در محاوره قدیم روستا به مفهوم دوچرخه بود. هنوز هم متولدین دهه هفتاد به قبل آنرا با همین نام می شناسند. در گناباد و چند شهر دیگر استان خراسان نیز بجای دوچرخه می گویند چرخ. علت این نامگذاری معلوم نیست. چیزی که معلوم است این است که مرحوم منصوری قبل از دهه 30 یعنی در سال 1328 اولین کسی بوده که چرخ را به خانیک برده است. می گویند مردم با دیدن چرخ 24 او بسیار شگفت زده شده بودند و همه جا صحبت از آن بوده که منصوری خر آهنی به ده آورده است. در دهه 30 و دو سه سال بعد از او نیز حاجی دلیر، حاج محمد صیامی و مرحوم حاج غلامرضا مصطفوی نیز چرخ به ده برده اند. در همین برهه، شیخ نسایی (باجناق مرحوم حاج اسماعیل صیامی) ساکن روستای کلات برای خود چرخی داشته و با آن از کلات به ده می آمده و می رفته.
می گویند یک روز مرحوم حاج محمد معمار چرخ شیخ را از درب آسیا از او گرفته تا برایش به ده بیاورد اما چون چرخسواری بلد نبوده محکم به زمین خورده و چرخ او را بسیار داغون کرده است. زمین خوردن با چرخ در قدیم یک امر عادی بود و بزرگترها همیشه می گفتند برای اینکه چرخسواری یاد بگیری باید چند بار زمین بخوری و بدنت پوستمال شود. تا زمین نخوری یاد نمی گیری. بچه ها که می خواستند چرخسواری یاد بگیرند چون چرخ ها 26 و 28 بود پاهایشان از روی زین به رکاب نمی رسید لذا یک پای خود را از وسط میله ها رد می کردند و نیم رکاب می زدند. معمولا یک نفر هم ترک را نگه می داشت تا تعادل برقرار شود و پس از راه افتادن چرخ، آرام آرام ترک را رها می کرد. یادگرفتن کار آسانی نبود. گاهی می شد که طرف در حالت ناواردی و تمرین از یک شیب تند مثلا گدار محزود پایین می رفت و صاف در زمین های روبرو فرود می آمد و زخم و زَخُل می شد. اما بچه های امروز انگار چرخسواری را قبلا آموخته اند و به دنیا آمده اند! این جور اتفاقاتی که برای قدیمی ها بود، اصلا برای آنها رخ نمی دهد.
برمی گردیم به همان قبل ها. قبل از انقلاب ولی ا... صدیق، علی مظلوم (پیرانی)، علی آشبرد (آشبت)، رجب مظلوم فرزند مرحوم حاج عیسی در ده صاحب چرخ بودند. فراوانی چرخ در دهه پس از انقلاب بیشتر شده بود بطوری که بین سالهای 60 تا 65 تقریبا شصت درصد دانش آموزان مشغول به تحصیل در گناباد چرخدار بودند که عموما چرخ 26 و 28 بود. که این افراد عبارت بودند از حسین پریشان، ناصر اکرامی، علیرضا نجفی، محمدرضا قلی زاده، محمد آتش افروز، رسول طالبی، ابراهیم خانیکی، علی عبدی، محمدرضا بخشی، داود رمضانی و.... دانش آموزانی که چرخ می خریدند سوار همان چرخ هایشان می شدند و مسیر سرپایینی را تا گناباد می رفتند و آخر سال هم که می شد یا با رکاب زدن یا با سوار کردن روی نیسان یا باربند ماشین کیانی، آنها را به ده می آوردند. بعد از ظهرها که کلاس تعطیل می شد همه با هم دسته جمعی به سر گدام می رفتند و در یک محیط خاکی چرخسواری می کردند. محمد مهری مقدم هم بعد از سال 65 چرخ 28خریده بود و با آن هر روز به کاخک می رفت و بر می گشت. چرخداری و چرخسواری در آن روزگار دشواری های خاص خود را داشت. مثلا زیاد پیش می آمد که بعد از تعطیل شدن دبیرستان یا هنرستان، همکلاسی هایی که چرخ نداشتند روی ترک یا روی میله جلو سوار می شدند و مخصوصا در سربالایی ها چه عرقی که از طرف نمی گرفتند، بدتر از این زمانی بود که معلمی سوار چرخ ما می شد که در این صورت هم عرق می ریختیم و هم نفس را در سینه حبس می کردیم و نمیدانم برای چه شاید از ترس به روی خود نمی آوردیم که من شرایط بدی دارم.
معلم ها هم آن زمان چرخ داشتند. همه مثل هم بودند اما چرخی که یک دینام در عقب و یک لامپ در جلو و دو آینه روی دوشاخ داشت مهم بود. نوری که دینام هنگام حرکت چرخ تولید می کرد واقعا دیدنی بود. ناسوس که برای بادکردن (بادزدن) چرخ استفاده می شد، چسب پنچری و وصله و تالیور و چند آچار از جمله تجهیزاتی بودند که چرخسوار همیشه آنها را همراه خود می داشت. ناسوس روی میله های جلو نصب می شد و چسب و وصله و تالیور نیز داخل یک کیف کوچک پارچه ای یا لاستیکی قرار داشت. به همراه داشتن کرمک (kermak)اضافی یا همان سرفنتی (sarfenti)از از اوجب واجبات بود. بعضی چرخ ها زنگ هم داشتند که روی دوشاخ در سمت چپ نصب می شد و با فشار دادن انگشت صدای گوشنوازی تولید می کرد که تقریبا همه از آن صدا خوششان می آمد اما بعدها بوق های شیپوری آمدند که با بست روی دوشاخ نصب می شدند و صدای ناهنجاری تولید می کردند که حتی بعضی خرها از آن صدا رم می کردند.
نوار از جمله لوازم زینتی آن زمان بود که در رنگ های مختلف وجود داشت که برای زیباشدن چرخ، این نوارها که واحد شمارش آن "بسته" بود را از مرحوم قنبر(قنبریان کاخکی) می خریدند و با دقت تمام به دور همه میله ها می پیچیدند و سردسته ها را نیز دم خروسی می کردند. چرخ با آنها دیدنی می شد. قنبر را همه چرخ سوارها دوست داشتند. مرد خوش برخورد و خوش خلقی بود که در کاخک کنار مغازه یحیی مدبری (که مغازه تعمیر موتور داشت و لوازم موتور نیز می فروخت) مغازه تعمیر چرخ داشت و لوازم هم می فروخت. خدا رحمتش کند، همزمان مسافران خانیک که از تهران تا کاخک می آمدند را نیز با موتور ایژ آبی قدیمی اش به ده می رساند. قنبر آن زمان برای روستا، فاتح امروز بود. از مسافر سوال می شد با که آمدی می گفت با قنبر. حسن معراجی هم در گناباد خیابان 400 دستگاه تعمیرگاه دوچرخه داشت. او علاقه زیادی به چرخها و بخصوص راکبین آنها داشت. این علاقمندی هنوز زبان به زبان در بین بچه ها می چرخد. تعمیرات خاص را در پشت مغازه اش انجام می داد.
غالب چرخ های 26 و 28 بدلیل ساییده شدن یا خرابی لنت ها ترمز نمی گرفتند و چرخسوارها معمولا برای کاهش سرعت یا متوقف کردن چرخشان، کفش خود راروی لاستیک جلو می گذاشتند که البته این کار صد درصد موثر بود اما بعد از چند روز کف کفش آنها سوراخ می شد و بناچار از کفش پای دیگر برای این کار استفاده می کردند. چرخ های قدیمی عمدتا نه ترمز درست حسابی داشتند و نه رکابی. معمولا لاستیک های رکاب آنها افتاده بود و فقط همان میله آهنی مانده بود که با کف کفش روی آنها فشار وارد می شد. گاهی همین میله هم کج می شد و می افتاد که مجبور می شدیم آنرا ببریم جوش بدهیم. چند چرخ 20 هم درخانیک وجودداشت. زنجیرانداختن از جمله معضلات چرخ های قدیم بود که گاهی بر اثر زنجیرانداختن، ناحیه بین دو ران چرخسوار محکم به میله ها می خورد و درد شدیدی ایجاد می کرد. شل و سفت شدن زنجیر به قول ما با دو زنجیرکش و به قول کاخکی ها با دو لنگرکش درست می شد. برای اینکه پاچه شلوار لای زنجیر گیر نکند معمولا پاچه راست ورمالیده می شد. گاهی در اثر ساییده شدن چرخدنده ها یا مستهلک شدن زنجیر، زنجیر رد می کرد که می بایست برای رفع این مشکل هزینه می شد. بعضی وقت ها در طول مسیر بویژه مسیرهای سربالایی نیسان یا وانتی که رد می شد، چرخسوارها با یک دست خود آن ماشین را می گرفتند و تا خود ده راحت می رفتند بدون اینکه پا بزنند.
بعدها چرخ های متنوع تر و مجهزتری پیدا شدند که سریع تر و راحت تر بودند مثل چرخ کورسی تا به امروز که انواع دوچرخه ها در بازار موجود است اما دوچرخه چهل سال قبل را 35 تک تومانی می خریدند در حالی که می دانم امروز دوچرخه هایی وجود دارد که تا ده میلیون تومان هم قیمت دارند شاید هم بیشتر. قدیم ها کسی مثل امروز چرخ دزدی نمی کرد لذا قفل و بست آنچنانی هم وجود نداشت. تنها قفلی که برای چرخ ها وجود داشت یک مفتول سیمی لخت شبیه به سیم برق روی تیربرق ها بود که خیلی هم سفت بود و همین.
آن قدیم ها کوچکترها هم برای خود چرخ داشتند اما سه چرخ بود و از این نوع. ساده بود و بی هیچ النگ و دولنگی. اما همین ظاهر ساده برای همه بچه ها خیلی جذاب بود و آرزو می کردند که یک سه چرخ داشته باشند از جمله خود من.