وبگاه روستای خانیک گناباد-استان خراسان رضوی

(در دست بهسازی)
وبگاه روستای خانیک گناباد-استان خراسان رضوی

ماهیت این جهان به گونه ای است که با گذشت زمان پدیده ها به فراموشی سپرده می شوند، حتی دفاع مقدس که آن همه حماسه ها و شهادت ها در آن بود اگر مورد بی توجهی قرار گیرد، روزی به همین سرنوشت دچار خواهد شد. به همین خاطر حضرت امام خمینی (ره) این نکته را متذکر شدند که نباید بگذاریم شهدا در پیچ و خم زندگی روزمره به فراموشی سپرده شوند. تجهیزات و وسایل مدرن و سرگرم کننده ای که در طول چند سال گذشته وارد زندگی نسل جدید شده و در تعابیری از آنها با نام دجال نیز یاد شده است باعث مشغول کردن جوانان و بخصوص نوجوانان ما به خود شده اند و این برای یک جامعه دینی و مذهبی که ارزش های معنوی زیادی در آن وجود دارد هرگز نشانه خوبی نیست. نباید اجازه دهیم این سرگرمی ها ما را از ارزش هایی که داریم دور کنند.

 

در جنگ هشت ساله ای که رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران تحمیل کرد، خون مردان و زنان زیادی در راه آزادی و امنیت کشور در آن بر زمین ریخته شد. از روستای ما نیز بیست و یک شهید تقدیم آرمان های انقلاب گردید. اکنون 27 سال از جنگ گذشته و نسل جدید که ذهنش درگیر مشغله های جدیدتری است از آن همه دلاوری ها و رشادت هایی که شهدای ما داشتند چیزی نمی داند. حتی نام برخی از این شهدا برای خیلی ها ناشناخته است.

 

آنچه مسلم است این است که شهدا دلاورانی بودند که بی پروا در میان آتش و تیر دشمنان جنگیدند و چه حماسه هایی که خلق نکردند و بر ماست که قصه زندگی و دلاوری و شهادتشان را برای نسل جدید بازگو کنیم و همین تکلیف نیز باعث شد تا دومین یادواره شهدای روستای خانیک گناباد در پنجم نوروز امسال در روستا برگزار شود. نظر به اینکه به هر دلیلی یادواره ما مورد بی مهری رسانه های خبری محلی یا استانی قرار گرفته است، در اینجا فعالیت های قبل از برگزاری یادواره و رخدادهای حین یادواره و پس از آن  در چند قسمت بیان می شود.

 

بر اساس صورتجلسه اولیه ای که در نهم مردادماه سال گذشته به امضاء تنی چند از محبین الشهداء در روستای خانیک رسید، مقرر گردید که دومین یادواره شهدای روستا در نوروز سال 1394 برگزار گردد. نظر به اینکه حدود بیست سال از نخستین یادواره شهدای روستا که بسیار ساده و ابتدایی در حسینیه خانیکیهای مقیم تهران برگزار شد، اتخاذ چنین تصمیمی بسیار بجا و صحیح بود و چه بسا که می بایست خیلی قبل تر از آن انجام می شد.

 

در جلسه نخست یادواره، آقای علیرضا نجفی بعنوان دبیر یادواره تعیین گردید. چند روز بعد جلسه ای در تهران شکل گرفت و ستاد اجرایی یادواره تشکیل شد و برخی از اعضاء نیز تعیین شدند. آقای حاج مهدی دانشمند با پشتیبانی مالی خود نقش بسیار بزرگی را در رقم خوردن این رخداد ایفا کردند. در واقع اعتباراتی که ایشان در اختیار یادواره قرار دادند، دلگرمی ستاد را به دنبال داشت و با  مساعدت ایشان بود که شروع برنامه های یادواره کلید خورد. گرچه که ایشان تمایلی به بردن نام خود در اینجا ندارند اما حقیقت را باید گفت و آن این است که تمام هزینه های اجرایی و پذیرایی های یادواره (بجز بخشی از هزینه چاپ کتاب مسافران بهشت که با واسطه گری آقای علی بذرگر خانیکی فرزند رمضان از شهرداری تهران دریافت گردید)، توسط حاج مهدی پرداخت گردیده و نهادها یا سازمان های ذیربط در تهران یا شهرستان برای برگزاری یادواره هیچ بودجه یا کمک مالی (بجز مورد فوق) صورت نداده اند.

 

اعضاء یادواره در چهاردهم آبان سال گذشته با حضور در بنیاد شهید گناباد، جلسه ای با آقای حامدزاده و کارکنان بنیاد شهید و سرهنگ ابراهیم زاده فرمانده سپاه گناباد و سرگرد پوررضا فرمانده سپاه کاخک منعقد کردند و به این طریق موضوع برگزاری یادواره به اطلاع آنها رسانده شد. در این جلسه تصمیماتی اتخاذ شد که برخی از آنها به هر دلیل اجرا نشدند. عصر همان روز آقای حامد زاده رئیس بنیاد شهید گناباد به همراه دکتر رجائی نماینده محترم مردم گناباد و بجستان در حالی که هیئتی آنها را همراهمی می کرد وارد روستای خانیک شدند و پس از زیارت شهدا و گلباران گلزار شهیدان خانیک همگی به مسجد پایین رفته و جلسه ای در همین ارتباط شکل گرفت و جناب نماینده قول دادند که از طریق یکی از ادارات در تهران برای یادواره اعتباراتی اخذ کنند که در نهایت این امر محقق نگردید.

 

یادواره ای که در خانیک برگزار شد نتیجه 23 مورد جلسه در تهران و شهرستان بود که پنج جلسه آن در دفتر کار آقای حاج مهدی دانشمند در خیابان سئول تهران منعقد گردید که در یکی از این جلسات جناب سرهنگ ابراهیم زاده فرمانده سپاه گناباد نیز حضور داشت. آقایان علیرضا نجفی، علی عباس نژاد، حاج محمد دانشمند، داود بینا، علی مختاری و حسین نجفی از جمله اعضاء یادواره بودند که در جلسات خیابان سئول شرکت داشتند.

 

چهار جلسه در سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و در دفتر جناب آقا ی حاج حسن بهروز تشکیل گردید. هدف از برگزاری این جلسات بهره گیری از تجارب این سازمان در برگزاری یادواره ها و همچنین اخذ توصیه های لازم در ارتباط با مستندسازی یادواره و ساخت تیزر تبلیغاتی برای یادواره بود که بحمدالله همگی محقق شدند. سه روز مانده به برگزاری یادواره، با هماهنگی که آقای بهروز با شبکه استانی خراسان رضوی داشتند، تیزر فوق برای 9 یا 10 مرتبه از این شبکه پخش گردید که پخش آن در رسانه ملی موجب وجد و جدیت بیشتر اعضاء و همه کسانی که برای یادواره قدم هایی برمی داشتند گردید. تیزر تبلیغاتی در سه روز منتهی به یادواره از این شبکه پخش شد که این کار یک اقدام فرهنگی و ارزشمند نه فقط برای شهدا و روستا بلکه برای شهرستان گناباد تلقی می گردید.

 

پنج جلسه در دفتر آقای علی کارگر، مشاور حقوقی و بازرس ویژه مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران در خیابان طالقانی تهران برگزار شد که در این جلسات حجت الاسلام والمسلمین حاج حسن رسولی، عبدالرسول طالبی، حاج ابراهیم شاکری و سردار عباس تقوی از مدیران سازمان بسیج مستعضفین شرکت داشتند. در این دفتر بسیاری از برنامه ریزی های یادواره انجام شد که تهیه 1200 بسته فرهنگی شامل چفیه و جانماز و خودکار و همچنین چاپ پلاک شهدا که اسم هر شهید روی آن حک شده بود بعلاوه تهیه کارت های هدیه (نقدی) و... از جمله برنامه هایی بود که در این دفتر برنامه ریزی آنها صورت گرفت.

 

در یک مورد نیز جلسه یادواره در دفتر آقای حاج محمد دانشمند برگزار شد که در این جلسه وظایف هریک از اعضاء تدوین و به ایشان ابلاغ گردید. علاوه بر این جلسات دیگری بصورت متفرقه در مکان های دیگر برگزار شد که از آن جمله می توان به حسینیه سیدالشهداء علیه السلام اتابک، مسجد روستای خانیک (چهار مورد) و... اشاره کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۰
حسین نجفی خانیکی

روستای خانیک در نوروز 1394حال و هوای معنوی دیگری به خود گرفته بود. ایام شهادت ام ابیها (س)، برگزاری یادواره 21 شهید گرانقدر روستا و همچنین گرامیداشت یاد و خاطره تعداد قابل توجهی از عزیزان که سال قبل از جمع ما رفتند، باعث گردید تا شور نوروزی کمتر خودنمایی کند. از ایام شهادت که بگذریم، بزرگترین رخداد فرهنگی که امسال وجود داشت، دومین یادواره شهدای روستای خانیک بود که با شکوه و عظمت خاصی برگزار شد به گونه ای که بسیاری از شرکت کنندگان اعم از مقامات مسئول و مردم چه بصورت شفاهی و چه از طریق فرم های نظرسنجی بر کیفیت برگزاری آن صحه گذاشتند. یادواره شهدای روستای ما در حالی برگزار شد که بالغ بر 2000 نفر در مسجد و حسینیه روستا حضور به هم رساندند و یادواره ای را رقم زدند که.......


در نوع خود در آن منطقه بی مانند بود. قراربود یادواره بصورت متمرکز و در یک مکان برگزار شود اما با توجه به پیش بینی هایی که در دو روز اول عید صورت گرفت، مقرر گردید در دو مکان مجزا برگزار گردد. همیشه مردم زینت محافل و مجالسند و این یادواره نیز با هیمنه حضور آنها شکوه دیگری به خود گرفت. در مسجد پایین حتی جا برای ایستادن نبود و به دلیل انبوه جمعیتی که وجود داشت، نماز ظهر و عصر در دو مکان اقامه گردید. در حسینیه نیز انبوه جمعیت وجود داشته است.

 این یادواره حاصل تلاش و برنامه ریزی های چندین ماهه ای بود که در تهران و شهرستان انجام گرفت. ائمه محترم جمعه گناباد و کاخک، فرماندار محترم گناباد و بسیاری از مقامات دیگر در این یادواره شرکت کرده بودند اما متاسفانه انعکاس بسیار ضعیف و غیرقابل قبولی از این رخداد بزرگ فرهنگی در سایت های خبری گناباد وجود داشته است. دو سایت خبری شهرستان در اطلاع رسانی یادواره خانیک چنین نوشته اند: یادواره بیست و یک شهید روستای خانیک در محل مسجد این روستا با حضور جمعی از مردم و مسوولین شهرستان گناباد بر گزار شد. روستای خانیک دربیست و پنج کیلومتری جنوب غربی گناباد واقع است!.این تمام چیزی است که از یادواره ما در رسانه های خبری محلی به همراه چند عکس (تکراری!) منتشر گردیده است.


 پخش تیزر تبلیغاتی یادواره از شبکه استانی خراسان رضوی و نصب بنرهای بزرگ در مبادی شهرها و جاده ها و معابر، گلباران گلزار شهدای خانیک، پذیرایی از حاضرین، نمایش گروه موزیک، توزیع 1200 بسته فرهنگی شامل چفیه و جانماز، برپایی نمایشگاه فرهنگی، رونمایی از کتاب مصور و رنگی مسافران بهشت، نمایش کلیپ های اختصاصی شهدای خانیک، دکلمه خوانی سرکار خانم دائمی دختر شهید، اجرای سرودهای زنده، توزیع هدایای متنوع به خانواده های معظم شاهد، مسابقه و نظرسنجی، اقامه نماز ظهر و عصر، توزیع ناهار و خیلی موارد دیگر همگی باعث شدند تا این یادواره کاملا منحصر به فرد برگزار گردد.


 وب سایت های گناباد چنین یادواره بزرگی را در حد یک مجلس ترحیم هم معرفی نکرده اند و این در حالی است که همه ما موظف به حفظ و ارتقاء فرهنگ شهید و شهادت در جامعه می باشیم. از انصاف به دور است که هیچ یادی از برنامه های فوق نشود و بجای آنها بنویسند که روستای خانیک در فلان منطقه قرار دارد! انشاءالله از طریق همین رسانه اخبار و رخدادهای رسانه به اطلاع علاقمندان خواهد رسید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۷
حسین نجفی خانیکی

چرخ در محاوره قدیم روستا به مفهوم دوچرخه بود. هنوز هم متولدین دهه هفتاد به قبل آنرا با همین نام می شناسند. در گناباد و چند شهر دیگر استان خراسان نیز بجای دوچرخه می گویند چرخ. علت این نامگذاری معلوم نیست. چیزی که معلوم است این است که مرحوم منصوری قبل از دهه 30 یعنی در سال 1328 اولین کسی بوده که چرخ را به خانیک برده است. می گویند مردم با دیدن چرخ 24 او بسیار شگفت زده شده بودند و همه جا صحبت از آن بوده که منصوری خر آهنی به ده آورده است. در دهه 30 و دو سه سال بعد از او نیز حاجی دلیر، حاج محمد صیامی و مرحوم حاج غلامرضا مصطفوی نیز چرخ به ده برده اند. در همین برهه، شیخ نسایی (باجناق مرحوم حاج اسماعیل صیامی) ساکن روستای کلات برای خود چرخی داشته و با آن از کلات به ده می آمده و می رفته.

 

می گویند یک روز مرحوم حاج محمد معمار چرخ شیخ را از درب آسیا از او گرفته تا برایش به ده بیاورد اما چون چرخسواری بلد نبوده محکم به زمین خورده و چرخ او را بسیار داغون کرده است. زمین خوردن با چرخ در قدیم یک امر عادی بود و بزرگترها همیشه می گفتند برای اینکه چرخسواری یاد بگیری باید چند بار زمین بخوری و بدنت پوستمال شود. تا زمین نخوری یاد نمی گیری. بچه ها که می خواستند چرخسواری یاد بگیرند چون چرخ ها 26 و 28 بود پاهایشان از روی زین به رکاب نمی رسید لذا یک پای خود را از وسط میله ها رد می کردند و نیم رکاب می زدند. معمولا یک نفر هم ترک را نگه می داشت تا تعادل برقرار شود و پس از راه افتادن چرخ، آرام آرام ترک را رها می کرد. یادگرفتن کار آسانی نبود. گاهی می شد که طرف در حالت ناواردی و تمرین از یک شیب تند مثلا گدار محزود پایین می رفت و صاف در زمین های روبرو فرود می آمد و زخم و زَخُل می شد. اما بچه های امروز انگار چرخسواری را قبلا آموخته اند و به دنیا آمده اند! این جور اتفاقاتی که برای قدیمی ها بود، اصلا برای آنها رخ نمی دهد.

 

برمی گردیم به همان قبل ها. قبل از انقلاب ولی ا... صدیق، علی مظلوم (پیرانی)، علی آشبرد (آشبت)، رجب مظلوم فرزند مرحوم حاج عیسی در ده صاحب چرخ بودند. فراوانی چرخ در دهه پس از انقلاب بیشتر شده بود بطوری که بین سالهای 60 تا 65 تقریبا شصت درصد دانش آموزان مشغول به تحصیل در گناباد چرخدار بودند که عموما چرخ 26 و 28 بود. که این افراد عبارت بودند از حسین پریشان، ناصر اکرامی، علیرضا نجفی، محمدرضا قلی زاده، محمد آتش افروز، رسول طالبی، ابراهیم خانیکی، علی عبدی، محمدرضا بخشی، داود رمضانی و.... دانش آموزانی که چرخ می خریدند سوار همان چرخ هایشان می شدند و مسیر سرپایینی را تا گناباد می رفتند و آخر سال هم  که می شد یا با رکاب زدن یا با سوار کردن روی نیسان یا باربند ماشین کیانی، آنها را به ده می آوردند. بعد از ظهرها که کلاس تعطیل می شد همه با هم دسته جمعی به سر گدام می رفتند و در یک محیط خاکی چرخسواری می کردند. محمد مهری مقدم هم بعد از سال 65 چرخ 28خریده بود و با آن هر روز به کاخک می رفت و بر می گشت. چرخداری و چرخسواری در آن روزگار دشواری های خاص خود را داشت. مثلا زیاد پیش می آمد که بعد از تعطیل شدن دبیرستان یا هنرستان، همکلاسی هایی که چرخ نداشتند روی ترک یا روی میله جلو سوار می شدند و مخصوصا در سربالایی ها چه عرقی که از طرف نمی گرفتند، بدتر از این زمانی بود که معلمی سوار چرخ ما می شد که در این صورت هم عرق می ریختیم و هم نفس را در سینه حبس می کردیم و نمیدانم برای چه شاید از ترس به روی خود نمی آوردیم که من شرایط بدی دارم.

 

معلم ها هم آن زمان چرخ داشتند. همه مثل هم بودند اما چرخی که یک دینام در عقب و یک لامپ در جلو و دو آینه روی دوشاخ داشت مهم بود. نوری که دینام هنگام حرکت چرخ تولید می کرد واقعا دیدنی بود. ناسوس که برای بادکردن (بادزدن) چرخ استفاده می شد، چسب پنچری و وصله و تالیور و چند آچار از جمله تجهیزاتی بودند که چرخسوار همیشه آنها را همراه خود می داشت. ناسوس روی میله های جلو نصب می شد و چسب و وصله و تالیور نیز داخل یک کیف کوچک پارچه ای یا لاستیکی قرار داشت. به همراه داشتن کرمک (kermak)اضافی یا همان سرفنتی (sarfenti)از از اوجب واجبات بود. بعضی چرخ ها زنگ هم داشتند که روی دوشاخ در سمت چپ نصب می شد و با فشار دادن انگشت صدای گوشنوازی تولید می کرد که تقریبا همه از آن صدا خوششان می آمد اما بعدها بوق های شیپوری آمدند که با بست روی دوشاخ نصب می شدند و صدای ناهنجاری تولید می کردند که حتی بعضی خرها از آن صدا رم می کردند.

 

نوار از جمله لوازم زینتی آن زمان بود که در رنگ های مختلف وجود داشت که برای زیباشدن چرخ، این نوارها که واحد شمارش آن "بسته" بود را از مرحوم قنبر(قنبریان کاخکی) می خریدند و با دقت تمام به دور همه میله ها می پیچیدند و سردسته ها را نیز دم خروسی می کردند. چرخ با آنها دیدنی می شد. قنبر را همه چرخ سوارها دوست داشتند. مرد خوش برخورد و خوش خلقی بود که در کاخک کنار مغازه یحیی مدبری (که مغازه تعمیر موتور داشت و لوازم موتور نیز می فروخت) مغازه تعمیر چرخ داشت و لوازم هم می فروخت. خدا رحمتش کند، همزمان مسافران خانیک که از تهران تا کاخک می آمدند را نیز با موتور ایژ آبی قدیمی اش به ده می رساند. قنبر آن زمان برای روستا، فاتح امروز بود. از مسافر سوال می شد با که آمدی می گفت با قنبر. حسن معراجی هم در گناباد خیابان 400 دستگاه تعمیرگاه دوچرخه داشت. او علاقه زیادی به چرخها و بخصوص راکبین آنها داشت. این علاقمندی هنوز زبان به زبان در بین بچه ها می چرخد. تعمیرات خاص را در پشت مغازه اش انجام می داد.

غالب چرخ های 26 و 28 بدلیل ساییده شدن یا خرابی لنت ها ترمز نمی گرفتند و چرخسوارها معمولا برای کاهش سرعت یا متوقف کردن چرخشان، کفش خود راروی لاستیک جلو می گذاشتند که البته این کار صد درصد موثر بود اما بعد از چند روز کف کفش آنها سوراخ می شد و بناچار از کفش پای دیگر برای این کار استفاده می کردند. چرخ های قدیمی عمدتا نه ترمز درست حسابی داشتند و نه رکابی. معمولا لاستیک های رکاب آنها افتاده بود و فقط همان میله آهنی مانده بود که با کف کفش روی آنها فشار وارد می شد. گاهی همین میله هم کج می شد و می افتاد که مجبور می شدیم آنرا ببریم جوش بدهیم. چند چرخ 20 هم درخانیک وجودداشت. زنجیرانداختن از جمله معضلات چرخ های قدیم بود که گاهی بر اثر زنجیرانداختن، ناحیه بین دو ران چرخسوار محکم به میله ها می خورد و درد شدیدی ایجاد می کرد. شل و سفت شدن زنجیر به قول ما با دو زنجیرکش و به قول کاخکی ها با دو لنگرکش درست می شد. برای اینکه پاچه شلوار لای زنجیر گیر نکند معمولا پاچه راست ورمالیده می شد. گاهی در اثر ساییده شدن چرخدنده ها یا مستهلک شدن زنجیر، زنجیر رد می کرد که می بایست برای رفع این مشکل هزینه می شد. بعضی وقت ها در طول مسیر بویژه مسیرهای سربالایی نیسان یا وانتی که رد می شد، چرخسوارها با یک دست خود آن ماشین را می گرفتند و تا خود ده راحت می رفتند بدون اینکه پا بزنند.

بعدها چرخ های متنوع تر و مجهزتری پیدا شدند که سریع تر و راحت تر بودند مثل چرخ کورسی تا به امروز که انواع دوچرخه ها در بازار موجود است اما دوچرخه چهل سال قبل را 35 تک تومانی می خریدند در حالی که می دانم امروز دوچرخه هایی وجود دارد که تا ده میلیون تومان هم قیمت دارند شاید هم بیشتر. قدیم ها کسی مثل امروز چرخ دزدی نمی کرد لذا قفل و بست آنچنانی هم وجود نداشت. تنها قفلی که برای چرخ ها وجود داشت یک مفتول سیمی لخت شبیه به سیم برق روی تیربرق ها بود که خیلی هم سفت بود و همین.

آن قدیم ها کوچکترها هم برای خود چرخ داشتند اما سه چرخ بود و از این نوع. ساده بود و بی هیچ النگ و دولنگی. اما همین ظاهر ساده برای همه بچه ها خیلی جذاب بود و آرزو می کردند که یک سه چرخ داشته باشند از جمله خود من.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۵
حسین نجفی خانیکی

.... ادامه از قبل

آرام آرام گله به جایی می رسد که مدنظر ملاحسن است و قرار است در همین محدوده ها بچرند و خوش باشند. ظهر شده و ملاحسن بر اساس اعتقادات و باورهای عمیقی که ریشه در تربیت صحیح خانوادگی و منطقه ای اش دارد، در جایی می ایستد و نمازش را بجا می آورد، کاری که شاید چوپان های دیگر کمتر به آن توجه کنند. هنگام نماز، یکسره زیرچشمی اطرافش را زیرنظر دارد و اگر گوسفندی دست از پا خطا کند، هرچند در حال نماز، فریادی برمی آورد که گوسفند حساب کار دستش می آید. تشریفات یا تعقیباتی هم در کار نیست. نمازش ساده و بی ریاست. حتما خدا قبول می کند.

 

مرحوم حاج علی اکبر لبافان (مشهور به علکبر مدسین) هم که باجناقش بود، همین شغل شریف شبانی را قدیم ترها برای گوسفندان دیسفان داشت که به او می گفتند چوپون گله دسپو. مسائلی از قبیل خشک سالی، مهاجرت و از دنیا رفتن مسن ترها. باعث شد که از سالها قبل دیگر ایشان چوپون گله دسپو نباشد چون گله ای در کار نبود. خدا ایشان را هم رحمت کند، آدم زحمتکشی بود، بخاطر کوه و طبیعتی که در آن بزرگ شده بود، نزدیک صد سال عمر کرد.

 

رفتن به دنبال گله به عنوان گماری و کوهپیمایی های زیاد کار دشواری است و بودن در کنار ملاحسن گاهی دشوار و گاهی آسان است. در بالا گفته شد که ملا در کارش بسیار جدی است و اگر گماری اهمال کاری کند به شدت او را توبیخ شفاهی!! می کند. من یک بار سال 1368 بخاطر دو بز لقی که عمه ام در گله داشت یک روز را با ملاحسه بعنوان گماری به کوه رفتم. راه طولانی و دشواری های مسیر طاقتم را طاق کرده بود اما ملاحسن انگار نه انگار. یادم هست من در جایی پایین کوه به همراه گله بودم. ملاحسن در سر کوه پشت سر من بود. چند گوسفند از گله جدا شده بودند و تقریبا در سر کوه مقابل داشتند بیراهه می رفتند. ملاحسن فریاد زد: وای حسین! برو آنها را برگردان. من گفتم خیلی دور است و نمی توانم از کوه بالا بروم. اصلا فکرش را هم نمیتوانستم بکنم. همینطور که در دنیای خودم بودم و ملاحسن دوبرابر من با آن بزها فاصله داشت، شاید دو دقیقه هم نشد که دیدم مردی در بالای کوه دارد بزها را برمی گرداند. فکر نمی کردم ملاحسن باشد. البته بجز من و او هم در آنجا کس دیگری نبود. آخر چطور ممکن است؟ این همه راه آن هم سربالایی؟ ولی بعد که پایین آمد دیدم خودش است. بزها را قاطی گله کرد و بعد هم برای من قاطی کرد و چه حرف ها و توهین هایی که من از او نشنیدم!! البته ابراهیم علایی این نوع رفتارش را از قبل به من گفته بود. این را هم گفته بود که وقتی گله از کوه سرپاتو پایین می آید و وارد جاده می شود، با لفاظی و لبخند، معذرت خواهی می کند و حرفش هم درست بود چون دقیقا به همان مکان که رسیدیم، با لب های دوطرف کف کرده اش که اکثراً دیده اند، گفت: اگر بدی دیدی ببخش و بعدش هم تا ده می گفت و می خندید.

 

دوباره گله به جلوی شرکت نفت می رسد. دو دسته می شود یکی به پایین ده و دیگری به بالای ده. بعضی گوسفندها انگار در کوه با هم پیمان بسته اند که شب را پیش هم باشند. لذا گوسفندی که قرار است بالای ده برود گاهی قاطی گوسفندان پایین ده می شود. می داند اشتباه می رود اما دلیلش همان است که در بالا گفتم. شاید هم دل خوشی از صاحبش ندارد یا هم اینکه مهمان که می شود به او بهتر رسیدگی می شود. اینجا ملاحسن که گویا چهره شناسی خوانده، در وسط گله می ایستد و تا آنجا که ممکن است نمی گذارد آنها نقشه شان را عملی کنند . بعضی هایشان هم قسر در می روند و برای صاحبشان درد سر درست می کنند. آن سال ها یادم هست خیلی این موضوع اتفاق می افتاد و صاحبش تا دیروقت با چراغ سیمی به خانه گوسفنددارها می رفت سراغ شیشک گمشده اش را می گرفت.

 

رفتار ملاحسن در کوه با رفتاری که در ده دارد بسیار فرق می کند. می گویند در کوه که هست، وقایع و رخدادها به او الهام می شود و این بواسطه انرژی است که طبیعت به او بخشیده است. نمی دانم این حرف درست است یا خیر اما من آن روز که با او بودم، هرازگاهی چیزهایی می گفت که من اطلاعی نداشتم. وقایع بین المللی و شوروی و... را هم می گفت. می دانست چه کسی از همشهریها در تهران  ازدواج کرده و کی زن غریبه گرفته و یا بچه دار شده و حتی اسم بچه اش را هم می دانست! تحلیل هایی هم که می کرد شنیدنی بود. دانستن این اطلاعات آن هم توسط پیرمردی که گاه می شد دو ماه به ده نیاید و در همان کوه بماند، خیلی عجیب بود. ملاحسن خیلی کارها در کوه انجام می داد و الان هم انجام می دهد. مثلا اگر بز یا میشی بی موقع زایمان کند بچه آنرا برداشته و در توبره اش به ده می آورد. قدیم ها گاهی پیش می آمد سه یا چهار بچه بزغاله یا بره را در همان توبره اش به ده می آورد تحویل صاحبانش می داد بدون هیچ اشتباهی در تحویل!

 

 درگذشته خیلی سنت ها بین گوسفنددارها و چوپان ها وجود داشت. مثلا در یک مراسم، گوسفنددارها هندوانه به سر چوپان می زدند، در مراسم دیگر، سال تحویل که می شد گوسفنددارها به نیت تشکر از چوپان برایش سینی هایی پر از آذوقه و خوردنی ها و چیزهای دیگر می بردند. زمانی بود که گوسفنددارها به گله می رفتند و در سر آب دره گوسفندهایشان را می دوشیدند و خیلی مسائل دیگر. اگر یک نفر که در این زمینه اطلاعات دارد پیدا شود و راجع به این سنت ها مطالبی بنویسد، کار پسندیده ای خواهد کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۱۳:۳۵
حسین نجفی خانیکی