وبگاه روستای خانیک گناباد-استان خراسان رضوی

(در دست بهسازی)
وبگاه روستای خانیک گناباد-استان خراسان رضوی

دیروز که داشتم رخدادهای روستای خانیک در سالهای گذشته را با کسی مرور می کردم به یک رخداد مهم رسیدیم که به 7 اردیبهشت سال 1372 برمی گردد، رخدادی که مخرب و کشنده بود. برای اینکه یادی از آن واقعه و قربانیانش شده باشد، تصمیم گرفتم خاطرات خودم را از آن روز بنویسم، روزی که متاسفانه  با حادثه تلخ جان باختن مرحوم حاج علی و یک نفر همسایه به پایان رسید. یادم هست آنروز ابرهایی در آسمان دیده می شد اما خیلی تعجب آور نبود چون این خاصیت بهار است که گاهی ابرها جمع می شوند و گاهی متفرق ، گاهی می بارد گاهی آفتاب می شود. من بعد از ظهر آنروز با مرحوم پدرم و حسن مهری که آن زمان هنوز حاجی نشده بود به تگ زول رفته بودیم و مشغول باغکولی بودیم. همه چیز عادی بود و مردم سر زمین هایشان بودند.

مرحوم حاج محمد صانعی هم در زمینش داشت برای گاو و گوسفندانش شبدر درو می کرد. باران نم نم شروع به باریدن کرد. مردمی که آنجا بودند از بیم اینکه مباداد باران شدیدتر شود و گرفتارشوند به سرعت سوار الاغ هایشان شدند و به ده رفتند. ما ماندیم و حسن مهری. باران داشت بیشتر و بیشتر می شد. همه با هم به خانه تگ زول که یادگار مرحوم پدرم است پناه بردیم. باران شدت بیشتری گرفت.  لحظاتی بعد آنچنان شدید شد که خر ما که در ته رودخانه به درختی بسته شه بود بی تابی می کرد. بناچار او را در زیر شلاق های باران به یک جای امن منتقل کردیم. در ته(...) شهرونه تگ زول بالا رعد و برق عجیبی درگرفته بود. آسمان نهیبناک شده بود و صدای غرش آن نیز رعب آور بود. همینطور که باران به شدت در حال باریدن بود چاره های باغ ما و همه باغ های دیگر که در دامنه تپه ها قرار داشتند لبریز از آب شد و شروع به طغیان کردند (وکال خارده). انگار آب از کوه و تپه و زمین می جوشید. همه جا مثل دریاچه آب جمع شده بود. شاید10 دقیقه به همین منوال بارید و سپس بند آمد و آفتاب شد. از آنجا که دیگر نه باغی مانده بود و نه زمینی که کار کنیم تصمیم گرفتیم ما هم به ده برگردیم. در حال جمع و جور کردن برای رفتن بودیم که ناگهان صحنه عجیبی را دیدم که انتظارش را نداشتم. دویست سیصد متر بالاتر در رودخانه قلوه سنگ های بزرگی به همراه درختها و شاخه های قطع شده درختان و گل و لای و لجن به طرز شگفت آوری در حال حرکت به سمت پایین بود.

همینطور که می آمد زمین ها را با گل و لای یکسان می کرد و پیش می رفت. تمام زراعت مردم را در مقابل چشمان ما خراب کرد و ما هم هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم. کار خوبی که کرده بودیم این بود که خر بیچاره را به یک جای امن منتقل کردیم وگرنه سرنوشت بدی در انتظارش بود. در همین گیر و دارها بودیم، پسر حسن مهری (نمیدانم علی اش بود یا حسین اش) که خود را به سرعت از ده به پوزه تگ زول بالا رسانده بود با صدای بلند پدرش را صدا زد و از وقوع سیلاب و خرابکاری در تگ پی سرا و چند کشمون دیگر خبر داد.

لحظاتی بعد که سیل طغیانگر فروکش کرد، ما بلافاصله هرطور بود خود را از لابلای گل و لای عبور دادیم و به سمت ده حرکت کردیم. وقتی رسیدم صاف به تگ پی سرا رفتیم. در آنجا مشاهده کردیم که همان حادثه تگ زول در تگ پی سرا هم اتفاق افتاده اما با شدت خیلی کمتر. بارندگی شدید باعث تشکیل سریع آبرفت هایی از کوه های تگ پی سرا شده بود. این آبرفت ها که بصورت گل و لای، سنگ، شاخ و برگ درختان و چیزهای دیگر بودند بعد از پایین آمدن همه پشت یک دیوار گلی قدیمی جمع شده بودند، دیواری که هر لحظه ممکن بود بشکند و زبان بسته هایی که چند متر جلوتر در زیرزمین بودند را به کام مرگ بکشاند.

همسایه برای نجات آنها از حاج علی طلب یاری می کند. حاج علی می داند که دیوار قدیمی است و به قول معروف بنایی ندارد و ممکن است هر لحظه فاجعه بیافریند اما چه می توان کرد حق همسایگی را باید ادا کرد. حاج علی بدون فوت وقت به همراه همسایه وارد محل نگهداری زبان بسته ها می شود. هردو سعی می کنند هرطور شده آنها را از مهلکه نجات دهند. آنها که زبان آدم نمی فهمند و نمی دانند زمان اینجا چقدر ارزش دارد. چیزی نمانده که موفق شوند اما تقدیر چیز دیگری بود و شد آن چیزی که نمی خواست بشود. با شکسته شدن دیوار، ناگهان حجم عظیمی از گل و لای و چوب و سنگ سرازیر شده و وارد زیرزمین می شود که متاسفانه به وفات آنها منتهی می شود. در لحظه اول کسی از این ماجرا اطلاعی نداشت و به ظاهر جای هیچ نگرانی نبود چون چنین تصور می شد که آنها به جایی پناه برده باشند، اما بعد از اینکه یکی از همسایگان آنچه را که دیده بود بیان کرد، یقین حاصل شد که آنها در زیرزمین گرفتار شده اند.

با اعلان عمومی، مردم از بالا و پایین ده با بیل و کلنگ و پنجه و هرچه که داشتند آمده بودند تا بندگان خدا را نجات دهند. خیلی ها هم با رنگ پریده فقط داشتند نگاه می کردند و ذکر می گفتند. یادم هست مرحوم استادحسین آتش افروز خیلی تقلا می کرد. کلانتری کاخک هم درمحل حاضر بود و داشت اوضاع را بررسی می کرد. بطور قطع مشخص نبود که در کدام نقطه زیرزمین ممکن است باشند لذا مردم چند گروه شده بودند و هر گروه روی یک نقطه کار می کرد. آنها از چند ساعت  مانده به اذان مغرب تا چند ساعت پس از اذان مغرب به جستجوی خود ادامه داند اما نتیجه ای حاصل نگردید. ادامه کار به روز بعد موکول شد. صبح شد، فرزندان حاج علی و همسایه اش که در جریان وفات عزیزانشان قرار گرفته بودند از تهران و جاهای دیگر آمده بودند و با مشاهده صحنه وفات مظلومانه آنها اشک می ریختند. (شنیدن کی بود مانند دیدن) حوالی ساعت 11 صبح بود که مردم موفق به کشف اجساد آنها شدند و پس از انجام تشریفات مربوطه در قبرستان روستا به خاک سپرده شدند. روحشان شاد.

آیات و نشانه های قدرت خدا همیشه بوده و هست. بعد از ظهر روزی که اجساد آن دو نفر پیدا شد، صدای قوقولی قوقوی یک خروس که توانسته بود با کمک بالهایش خودش را از مدفون شدن زیر گل و لای نجات دهد از پستوهای زیرزمین شنیده می شد. تعجب حاضران و عابران از این موضوع برانگیخته شده بود. واقعا هم عجیب بود، مگر می شود از این سیل بی رحم و ویرانگر جان سالم بدر برد؟ مردم آن بیت "شیشه را در بغل سنگ"می خواندند و دیگر نفهمیدم آن خروس را که در آن تاریکی ها دیده نمی شد، بیرون آوردند یا نه.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۱۱:۴۷
حسین نجفی خانیکی

...ادامه از قبل

علمی و فرهنگی

از مشاغل و مناصب نظامی، سیاسی و امنیتی خانیکیهای مقیم تهران و مشهد و شهرهای دیگر که چشم پوشی کنیم، خانیک ما مهد پرورش متخصصین مختلف علمی است که هر  کدامشان در کشور صاحب پست و موقعیت کلیدی هستند. دکتر هادی خانیکی چهره ای است که کمتر کسی ممکن است نامش را نشنیده باشد. از مبارزات انقلابی زمان شاه اش گرفته تا حضورش در کابینه های مختلف ریاست جمهوری بعنوان یک شخص کلیدی و تدریس در دانشگاه و تئوری گفتگوی تمدن های او.

 

یک رده پایین تر که بیاییم، طیف وسیعی از مهندسین و دانش آموختگان دانشگاهی را می بینیم که یا مشاغل دولتی دارند و یا خودشان صاحب کسب و کارند و کارآفرینی می کنند. شاخص تر از همه در حوزه کارآفرینی، مهندس محمد آبشناس مدیر عامل شرکت دانش فرآوران است که صاحب شرکت و معدن و سیلو در تهران و پرند است و پروژه های زیادی در دست اجرا دارد. در شرکت ایشان بیش از سی نفر نیروی کار متخصص (شامل فوق لیسانس و دکتری) و معمولی فعالیت دارد.

کارمند و معلم و فرهنگی با اصالت خانیکی هم تا دلت بخواهد می توانی در شهرهای مختلف کشور بویژه در تهران و مشهد بیابی. بخش زیادی از فعالیت های اداره پست و سازمان سنجش توسط خانیکیهای ما اداره می شود.  قدیمی های خانیک منظورم آنهایی که سالهای قبل از انقلاب به تهران و مشهد مهاجرت کرده اند عمدتاً حرفه نان و نانوایی و بخصوص نان سنگک را پیشه کارشان قرار داده اند. نسل جدید هم به تعداد بسیار کمی همچنان در این کار فعالند و به جرات می توان گفت که پنج درصد کل انواع نانوایی های تهران چه به لحاظ ملکی و چه از نظر نیروی کار، به خانیکیهای ما تعلق دارد که این رقم برای یک روستای کوچک در ایران پهناور رقم بزرگی است. کسانی هم که در خانیک ماندگار هستند عمدتاٌ به کار کشاورزی مشغولند و می توان گفت دیگر طیف جوان در خانیک وجود ندارد.

ارتباطات

تلفن عمومی برای اولین بار در سال 1368به خانیک آمد. در آن سال ها مردم برای برقراری مکالمات تلفنی به ساختمان مخابرات که در سرکمر قرار داشت مراجعه می کردند. سال 1382 پروژه زیرساخت اصلی باسیم روستای خانیک (MDF) توسط عنایت ا... صدیق و با مشاوره گیری از مهندس حسین صانعی خانیکی (موسسه ارتباطات پایدار) اجرا گردید. سال 1385 مخابرات اقدام به توزیع شماره تلفن بین خانه ها کرد. در سال 1390 نیز شرکت همراه اول دکل مخابراتی خود را در روستا برافراشت و با این کار فصل جدیدی در ارتباطات روستا گشوده شد. در حال حاضر فقط خطوط موبایل همراه اول در خانیک می گیرد و ایرانسل نمی گیرد.

نزدیکترین شهر به خانیک، کاخک نام دارد که در 12 کیلومتر آن واقع شده است. قدیم ترها مردم برای داد و ستد و تهیه مایحتاج زندگی خود صبح زود و سوار بر چارپایانشان به آنجا می رفتند و پیش از ظهر هم بازمی گشتند. بعدها که ماشین آمد و روستا مینی بوس دار شد، رفتن به کاخک آسان تر و سریع تر شد و مهمتر اینکه ارتباط روستا با شهر گناباد نیز برقرار گردید. در حال حاضر روستا فاقد مینی بوس است. آقای حاج حسین کیانی که زمانی راننده مینی بوس روستا بود، سال 1402 به رحمت خدا رفت و البته سالهای زیادی قبل از وفات ایشان نیز روستا مینی بوس نداشت.

جاذبه ها

طبیعت بکر و خنک خانیک بدلیل کوهستانی بودن و ارتفاع زیاد آن از سطح دریا باعث شده تا همه روزه به ویژه در ایام تعطیل (و البته تابستان ها بیشتر) عده زیادی از دوستداران طبیعت به آنجا هجوم آورده و در کنار چشمه ها و قنات های آب آنجا و در یک محیط طبیعی و فارغ از هر گونه تعلقات شهری، روز خود را سراسر با شادی و خوشی و کنار هم بودن سپری کنند. کوه هایی که از هر طرف خانیک را احاطه کرده، جذابیت خاصی به روستا بخشیده اند. در میان این کوه ها که به چهار طرف کشیده شده اند، چشمه ها، قنات ها و زمین های زراعی وجود دارد که کشاورزی در آنها چندان رونقی ندارد اما درخت ها بویژه درخت هایی که در امتداد جوی های آب قرار دارند توانسته اند شادابی و سرسبزی شان را حفظ کنند. در خود روستای خانیک دو چنار قدیمی وجود دارد که یکی در پایین ده و دیگری در بالای ده قرار دارد. عمر چنار پایین ده را سیصد سال برآورد کرده اند.

ادامه دارد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۲۲:۳۶
حسین نجفی خانیکی

ادامه از قبل

جغرافیایی

خانیک در میان رشته کوه هایی قرار گرفته که از جنوب شرقی تا شمال شرقی و در ادامه از شمال غربی تا جنوب غربی روستا کشیده شده اند. در پس آنها نیز کوه های دیگری در گستره طولانی وجود دارد که هر کدامشان را نامی است که پیشینیانمان به آنها داده اند: کوه قسماوا، کوه حصار، کوه حَصَرُکْ، کوه شکری و... هر کوهی به داشتن گیاه یا داروی خاصی شهرت دارد. از شرق به خضری و دشت بیاض، از شمال به سرایان، از غرب به جاده فردوس و از شمال نیز به گناباد منتهی می گردد. روستای دیسفان در سه کیلومتری خانیک قرار دارد. حدود سی کاریز و قنات در خانیک وجود دارد که برخی از آنها بدلیل خشکسالی خشکیده یا کم آب شده اند اما هر سال اول بهار که می شود، آب آنها نیز تا حدودی دوباره جریان می یابد.

 

تاریخی:

مزار امامزاده سلطان محمود جوانمرد خانیک (از نوادگان امام موسی کاظم علیه السلام) در یک کیلومتری روستای خانیک و در کنار رودخانه واقع گردیده است. با نگاهی به مقبره های امامزاده های دیگر، می توان به یک نقطه مشترک بین همه آنها پی برد و آن این است که زندگی در کنار رودخانه یعنی در مجاورت جریان آب همواره بعنوان یک اولویت مطرح بوده است. موقعیت مکانی امامزاده سلطان احمد جوانمرد (ع) دیسفان، سلطان محمد عابد (ع) کاخک، کریمو و امامزاده صالح(ع) و.... موید این سخن می باشد. مقبره سلطان محمود جوانمرد (ع) تا سال 1365 به همان سبک قدیمی و توسعه نیافته  بود. طرح نوسازی و توسعه آن در سال 1365 توسط مرحوم حجت الاسلام حاج حسینعلی یزدان طلب (حاج آقا یزدانی) مطرح گردید.

بنای پیشین آن که از خشت پخته و گل بود تخریب گردید، و بنای جدیدی با نگاه مهندسی تری ایجاد شد. مردم خانیک بخصوص خانیکیهای مقیم تهران و مشهد در این امر معنوی و مهم نقش حیاتی داشتند. ضریح جدیدی بجای ضریح قبلی آن که از چوب بود، نصب گردید و گنبد آن نیز تغییر کرد. دیوار بلند و نسبتا طولانی که در کنار رودخانه کشیده شده است نقش مهمی در جلوگیری از فرسایش خاک، امنیت بیشتر زائرین و توسعه فضای اطراف امامزاده ایفا می کند. مرحوم حاج آقا یزدانی همیشه در مجالس مختلف بویژه در تاسوعای حسینی که هر سال که در جوار این امامزاده شریف برگزار می شد و هنوز هم برگزار می شود؛ مردم را به کمک های مالی و کاری دعوت می نمود و از برکت حضور ایشان؛ روستای خانیک ما از هر لحاظ شاهد تغییرات محسوسی بود.  این امامزاده از قدیم مورد توجه همه بوده و مردم از دیرباز به این امامزاده اعتقاد قلبی دارند و برای برآورده شدن نذرها و حاجاتشان به کنار آن می روند. معتقدند امامزاده حاجت دهی است و لذا ضمن برپایی مراسم روضه خوانی بویژه در روزهای پنج شنبه و جمعه اقدام به پختن و توزیع آش یا هر نوع نذری دیگر می کنند. در حال حاضر یک نفر بعنوان خادم از ساعت 8 صبح تا ساعت 15 در این مکان معنوی حضور دارد.

مردم شناسی:

خانیک مردمانش شیعه دوازده امامی اند که به دین و آیین خود بسیار پایبندند. در مواقع ضروری و بنا به اقتضای زمان و مصالح عمومی، همیشه در برنامه های مختلف داخلی و بیرونی از همه پیشقدم تر بوده اند. از شروع انقلاب تاکنون 22 شهید گرانقدر را تقدیم ارزشها و آرمان های انقلاب کرده اند که یکی از آنها شهید مدافع حرم است. در نیم قرن گذشته روستای خانیک تعداد بیست روحانی و بزرگ خود را که در کسوت روحانیت بوده اند از دست داده است که در بین آنها عالم فاضل مرحوم شیخ محمدحسن صدرایی که زمانی هم مکتب زنده یاد استاد محمدتقی جعفری بوده است، وجود دارد. درحال حاضر روستا روحانی مقیم روستا حجت الاسلام رحمتی است اما قبل از ایشان به دلیل نبود روحانی، مردم برای برگزاری مراسم و آیین های مذهبی خود از روحانیون روستاها و شهرهای مجاور کمک می گرفتند یا یک روحانی را از اطراف به خانیک می آوردند و او و خانواده اش در روستا مقیم می شد، مثل حجت الاسلام رضوانی. این در حالی است که نسل جدید خانیکیها بحمدالله علاقه خوبی از خود به بحث حوزه و طلبگی نشان داده؛ بطوری که در سالهای اخیر، بیش از ده نفر از نوجوانان روستا وارد حوزه شده اند که همگی در مقاطع تحصیلی مختلف مشغول فراگیری دروس حوزوی می باشند.

 در گذشته عده کمی از ساکنان روستا زندگی ییلاقی داشتند و همه ساله بهار که فرا می رسید با احشام و چارپایان خود به کلاته ها و مزارعشان که پشت کوه ها و در فاصله نه چندان دور می رفتند و تا زمانی که هوا سرد می شد در آنجا ماندگار می ماندند و به کشاورزی شان می رسیدند. در حال حاضر جمعیت روستا در زمستان حدود 50 نفر بیشتر نیست اما از از ابتدای فصل بهار و با بازگشت برخی ساکنین از شهرها، رفته رفته بر این تعداد افزوده می شود. در ایام و اعیاد مهم مثل عید نوروز و برات، جمعیت روستا به بالغ بر 1000 نفر می رسد. می توان گفت بیش از 85 درصد مردم خانیک در شهرهای، مشهد، گناباد، نیشابور، پاکدشت و به خصوص تهران زندگی می کنند و پانزده درصد باقیمانده در واقع همان ساکنان قدیمی روستا هستند که شاید عددشان از این هم کمتر باشد.

کشاورزی

کشاورزی روستای خانیک مثل کشاورزی خیلی از مناطق دیگر کشور تحث تاثیر عدم بارندگی کافی و خشکسالی است. تا حدود 35سال قبل که آب و آبادی زیاد بود، همه جور محصولات سردرختی و پادرختی در خانیک وجود داشت. انواع درختان آلو، زردآلو، شفتالو(هلو)، گلابی، امرود، انواع سیب درختی، همه رقم انگور، گردو، بادام، سنجد، زالزالک (گوهچ)، انواع توت، انار و غیره در سالهای پرآبی در خانیک به وفور یافت می شد. در حال حاضر برخی سردرختی ها مثل سیب به کلی از بین رفته و بقیه نیز با خشکسالی دست و پنجه نرم می کنند. محصولات زمینی شامل نخود، لوبیا، عدس، هویج، زردک، شلغم، چغندر، بادمجان، گندم، ارزن، جو، گاورس، پیاز، سیب زمینی، گوجه فرنگی، ذرت، خیار، خربزه، هندوانه، کدو، جارو، گل آفتاب گردان، شبدر، یونجه و علوفه های دیگر نیز در روستای ما در حد مصرف و گاهی فراتر از مصرف خانواده ها و دامها کشت می شد. کشت دیم هم می شد اما در حال حاضر به دلیل کمبود منابع آبی و انسانی، کشاورزی روستا رونقی ندارد. زعفران از گذشته بعنوان یک محصول مهم در اقتصاد خانیکیها مطرح بوده. نرخ تولید این محصول نیز بدلیل عدم رسیدگی و کشت نشدن زعفران و همچنین لانه کردن موش ها در زمین ها و خورده شدن پیازهای زعفران توسط این جوندگان موذی در مقایسه با گذشته دچار کاهش بسیار چشمگیری شده است.

دامداری

تعداد دامداران روستای خانیک نسبت به گذشته دچار کاهش محسوسی شده است. می توان گفت تقریبا دامی در روستا وجود ندارد. اغلب دامداران که پدران و پدربزرگ های ما بودند و زمانی هر کدامشان چند گوسفند در خانه داشتند، اکنون دیگر در بین ما نیستند. در گذشته هر خانواده دست کم یک راس گاو شیرده داشت که لبنیات مورد نیاز آنها را تامین می کرد. صدای گاو از همه خانه ها به گوش می رسید. تخلیه خانه گاو از پهن انباشت شده و انتقال آنها به مزارع و باغات با روشهای سنتی از مهمترین دغدغه مردم روستا بود. بعضی خانواده ها در کنار گاوی که داشتند، گوسفندداری هم می کردند به تعداد کم یا زیاد. گوشت، شیر، ماست و کره در هر خانه ای وجود داشت. دوره گردها و مالخرها همیشه در کوچه های خانیک پرسه می زدند و سراغ گاو و گوساله و گوسفندهای مردم را می گرفتند. می توان گفت مالخرها بطور متوسط هر روز یک بار نیسان از گاو و گوسفندان ده ما را می خریدند و با خود می بردند. هر روز در پایین ده قصاب قصابی می کرد. گاهی چند قصاب در یک روز یکی پس از دیگری قصابی می کردند. در بالای ده هم وضع به همین شکل بود. بعضی ها در خانه قصابی می کردند.  خانیک گله بسیار بزرگی داشت که دو سگ در کنار چوپان از آنها مراقبت می کرد. در حال حاضر اگر همه خانیک را هم بگردید شاید دو خانواده را نتوانید پیدا کنید که گاو در خانه داشته باشند و کار به جایی رسیده که مردم خانیک که زمانی صادرکننده بوده اند، اکنون ناچارند ابتدایی ترین نیازهای لبنی خود را از حسنی و خوشدل و بندار در کاخک تهیه نمایند یعنی همه شده اند مصرف کننده. گوسفنددارها هم دیگر نیستند. مرحوم کربلایی حسن پاکروان تا زمانی که زنده بود، آهنگ گوشنواز زنگوله گوسفندها در روستا شنیده می شد. اسفند 1400 به رحمت خدا رفت و خانیک ما یک شخصیت اسطوره ای خود را از دست داد. قدیم ها در کنار دامداری و بسته به ضرورت موجود، مرغ و خروس، اردک، الاغ و بوقلمون نیز وجود داشت. که الاغ از همه بیشتر بود.

ادامه دارد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۲۱:۳۴
حسین نجفی خانیکی

معرفی روستای خانیک گناباد

خانیک، دهی است از دهستان کاخک بخش جویمند حومه شهرستان گناباد، واقع در ۲۶ هزارگزی جنوب باختری شوسه فرعی گناباد به فردوس. این دهکده کوهستانی و هوایش گرم و سکنه اش ۱۰۷۱ تن است . مذهب اهالی شیعه و زبان آنها فارسی است. آب آنجا از قنات و محصول آنجا پنبه و تریاک و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است.

این تعریفی است که مرحوم علی اکبر دهخدا (متولد 1257-وفات 1334 شمسی) حدود 100سال پیش از خانیک گناباد در لغت نامه اش نوشته است که می توان گفت با آنچه که امروز می بینی خیلی فرق دارد.

خانیک گناباد یا همان خانیک خودمان، روستای کوهستانی، زیبا و خوش آب و هوایی است که در 32 کیلومتری جنوب گناباد قرار گرفته و به لحاظ تقسیمات شهری تابعه بخش کاخک گناباد است. برای اینکه به روستای ما بروی باید به اول گناباد یعنی ابتدای جاده فردوس-کاخک بروی. از اینجا تا خانیک 32 کیلومتر راه است. هم می توانی از جاده کاخک بروی هم از جاده فردوس که ما به آن جاده کلات می گوییم. از هر جاده که بروی مسیر حالت سربالایی ملایم و گاهی تند خود را دارد. حدودا یک کیلومتر بالاتر از گناباد به یک سه راهی می رسی. اینجا همان جایی است که گفتم می توانی از هر راهی که خواستی بروی و به خانیک ما برسی. اگر بخواهی به زیارت امامزاده سلطان محمدعابد(ع) که فرزند امام موسی کاظم علیه السلام و برادر تنی امام رضا(ع) می باشد بروی، باید وارد جاده کاخک شوی و بیست کیلومتر راه را که سربالایی ملایم است پشت سر بگذاری تا به کاخک برسی. اگر هم نخواستی همین جاده را مستقیم ادامه می دهی. فاصله اینجا تا خانیک از هر هردو مسیر تقریبا یکی است اما نمی دانم چه فلسفه ای است که همه دوست دارند از مسیر مستقیم یعنی همان جاده کلات به خانیک بروند. شاید بخاطر جاده کلات باشد که در مقایسه با جاده کاخک کمی متنوع تر است. شاید هم فکر می کنند اگر از مسیر کاخک بروند به قول خودمان الاف خواهند شد چون باید از بین کاخک بگذرند و خواهی ناخواهی توقف های ناخواسته ای خواهند داشت. شاید هم دلیلش اینها نباشد. این حسی بود که همه داشتند و دارند. قدیم ها که آقای کیانی راننده مینی بوس خانیک از گناباد با مسافران به سمت ده می رفت، نوعی حس مشترک بین همه بچه ها وجود داشت و همه شان دوست داشتند از جاده کلات برود. ما هم امروز از همین جاده کلات می رویم.

حدود 19 کیلومتر که از این سه راهی جلوتر می رویم به یک سه راهی می رسیم که از قدیم به آن می گویند سر راه کلات. مسیر مستقیم که از بین کوه ها می گذرد به فردوس و بشرویه و طبس می رود. در سمت چپ یک راه آسفالت شده وجود دارد. از اینجا طبق تابلوی نصب شده کنار جاده، یازده کیلومتر مانده تا امامزاده سلطان محمود جوانمرد (ع) خانیک. تا اینجا جاده تقریبا یکنواخت و بیابان مانند بود اما به بعد هرچه جلوتر می روی به تنوع و طبیعت سرسبزتری می رسی. تا خانیک راهی نمانده. برای رسیدن هم خیلی عجله نمی کنی. از سر جاده کلات به سمت کاخک حدود شش کیلومتر رانندگی می کنی تا می رسی به یک سه راهی که به سه راه کلات یا سر راه کلات مشهور است، مستقیمش می شود کاخک و دست راستش که طبیعت و کوه و درخت است به سمت دیسفان و خانیک ما منتهی می شود. اگر از مسیر گناباد-کاخک می آمدید به همین نقطه می رسیدید اما از آن طرف. تابلویی در کنار جاده می بینی که نوشته شده فاصله تا دیسفان پنج کیلومتر و تا خانیک 10 کیلومتر. غلط است چون از اینجا تا دیسفان حداکثر دو کیلومتر و تا خانیک ما هم حداکثر پنج کیلومتر است. قدیم ها در این نقطه یک آب انبار بود که حدود 20 پله به زیر زمین پایین می رفت و مسافران و رهگذران تشنه را سیراب می کرد. آن سالها مثل امروز نبود. سه یا چهار ماشین در روستا بود. اگر از آنها کسی جا می ماند می بایست تا این نقطه یعنی سر راه کلات می آمد و در آنجا منتظر ماشین های عبوری که خیلی هم دیر دیر می آمدند می ماند. بگذریم!

 تا اینجا تقریبا هرچه دیدی بیابان بود و این اواخر نیز زمین کشاورزی و تک و توکی هم درخت. اما به بعدش قشنگ تر می شود. چهار کیلومتر مانده تا برسیم خانیک، البته قبلش باید دیسفان را رد کنی. از سه راه که به سمت دیسفان حرکت می کنی درختان توتی را می بینی که تا ده ها متر جلوتر دردو طرف جاده ایستاده اند. منظره قشنگی است بخصوص در بهار که درخت ها سبزند و زمین های اطرافش هم سرسبزتر. مقابلت هم کوه است که کوه های خانیک اند و از دور دیده می شود که هنوز بعضی قسمت هایش برف دارد. در میان زمین ها زنان و مردان سالخورده ای را می بینی که به روش زندگی آباء و اجدادشان وفادار مانده اند و سرگرم کار و کشاورزی شان هستند. حس خوبی داری. این صحنه ها خیلی تو را راضی می کند. هر چه بالاتر می روی سربالایی تندتر می شود. از دور گنبد آبی رنگی دیده می شود که گنبد امام زاده سلطان احمد جوانمرد علیه السلام روستای دیسفان است. سلام می دهی و نگاهش می کنی و ردی می شوی.

کمی بالاتر به جایی می رسی که به آنجا می گویند "مون دسپو" که کتابی اش می شود "وسط دیسفان". از قدیم به ما گفته اند دسپو ما هم همین را یاد گرفته ایم. به مردمش هم می گوییم دسپونی. سربالایی تندتر می شود. دیسفان به خانیک جاده اش پر پیچ و خم و باریک اما پردرخت و زمین کشاورزی است. جاده در بین دو کوه قرار گرفته که فاصله دو کوه با هم نیز شاید پانصد متر هم نباشد. جلوتر که می روی به پیچی می رسی که به پیچ امامزاده مشهور است. از پشت آن پیچ امامزاده سلطان محمود جوانمرد علیه السلام از نوادگان امام موسی کاظم (ع) خانیک (برادر امامزاده دیسفان) ظاهر می شود. حس خودمانی تری نسبت به او داری و سلام گرم تری می دهی, اگر هم خیلی دلتنگش شده باشی، اشکت خود بخود می ریزد. این حس و حال می گوید که دلت اینجاست هرچند خودت دوری. از اینجا به بعد همه چیز از زمین گرفته تا درخت و کوه و... همه متعلق به خانیکی هاست. تا خانیک یک کیلومتر بیشتر نمانده یعنی همان جایی که بهشت مسافران شهرهای مجاور است و در ایام مختلف سال هر طور که شده خودشان را به آنجا می رسانند.

به سر گدار مهزود که می رسی برمی گردی و می ایستی و پشت سرت سرت را نگاه می کنی (شب ها بهتر دیده می شود).  آن دوردست ها کورسوسویی از نور می بینی که نسبت به جایگاهی که هستی خیلی در پایین قرار گرفته. آنجا همان شهر گناباد است که 35 دقیقه قبل آنجا بودی. اینجا نسبت به شهر گناباد در ارتفاع بالایی قرار گرفته و طبیعی است که آب و هوا و طبیعتش رویای شب و روز مسافران ناخوانده باشد. یادم رفت بگویم، خود گناباد شهر خشک، گرم و بی طبیعتی است که مردمش بناچار باید وقتی بخواهند آب و هوایی عوض کنند کجا بهتر از خانیک ما که می آیند و هرکجا و هر زمین و درختی را که بخواهند اختیار می کنند و کسی هم نیست به آنها چیزی بگوید. صبح تا شب (معمولا روزهای جمعه و سیزده بدرها) می آیند و در زیر سایه درختان و زمین های مردم جا پهن می کنند و وقتی هم که می روند آثار حضورشان در زمین و درخت و طبیعت خدا می ماند. 

ادامه دارد....

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۵ ، ۲۳:۴۰
حسین نجفی خانیکی